جدول جو
جدول جو

معنی خبردار شدن - جستجوی لغت در جدول جو

خبردار شدن
(بَ زَ اُ دَ)
مطلع شدن. (از ناظم الاطباء). اطلاع یافتن. آگهی یافتن. واقف شدن. هوشیار شدن. بیدار شدن. (از ناظم الاطباء) :
عالم بی خبری طرفه بهشتی بوده ست
حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم.
صائب
لغت نامه دهخدا
خبردار شدن
مطلع شدن، بیدار شدن، اطلاع یافتن
تصویری از خبردار شدن
تصویر خبردار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
خبردار شدن
آگاه شدن، باخبر شدن، مطلع شدن، مستحضر شدن، واقف شدن، بااطلاع شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
از خواب برخاستن
کنایه از هوشیار شدن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
از خواب برخاستن. (ناظم الاطباء). تیقظ. (ترجمان القرآن). استیقاظ. (المصادر زوزنی). سر از خواب برداشتن. سر برگرفتن از خواب. سر از خواب برکردن. سر از خواب تهی شدن. از خواب درآمدن:
چو از خواب گودرز بیدار شد
ستایش کنان پیش دادار شد.
فردوسی.
ز آواز او شاه بیدار شد
دلش زان سخن پر ز تیمار شد.
فردوسی.
چو بیدار شد رستم تیزچنگ
جهان دید بر شیر درنده تنگ.
فردوسی.
احمد بگفت یکشب در روزگار معتصم نیمشب بیدار شدم و هر چند حیلت کردم خوابم نیامد. (تاریخ بیهقی).
بیدار شو از خواب و نگه کن که دگربار
بیدار شد این دهر شده بیهش و مدهوش.
ناصرخسرو.
در این میان کفشگر بیدار شد. (کلیله و دمنه).
- بیدار شدن درخت، شکوفه های خرد آوردن درخت در آخر زمستان و اوایل بهار. (یادداشت مؤلف).
، آگاه شدن و متنبه شدن و هوشیار شدن. (ناظم الاطباء). انتباء. تنبه. (المصادر زوزنی) : ایشان را نمایند پهنای گلیم تا بیدار شوند از خواب. (تاریخ بیهقی). چنین سخنان از برای آن می آورم تا خفتگان... بیدار شوند. (تاریخ بیهقی).
امروز پر از خواب و خمارست سر تو
آن روز شوی ای پسر از خواب تو بیدار.
ناصرخسرو.
بیدار شوز خواب و سوی مردمی گرای
یکبارگی مخسب همه عمر بر ستور.
ناصرخسرو.
- بیدار شدن فتنه، پدید آمدن آشوب و غوغا. سر برداشتن فتنه:
شاه را خواب خوش نباید جفت
فتنه بیدار شد چو شاه بخفت.
سنائی.
- بیدار شدن مردم خفته از کسی، براهنمایی وی از خوب برآمدن. هشیار شدن و متنبه شدن:
پر از بیم بودی گنهکار از او
شدی مردم خفته بیداراز او.
فردوسی.
- بیدار شدن مغز، هشیار شدن:
ببوی سوختگان مغز ما شود بیدار
اگرچه همچو شرر خوابگاه ما سنگ است.
صائب
لغت نامه دهخدا
(بَ فُ تَ)
میل بخرید چیزی کردن. موافق خرید چیزی شدن، طالب شدن. موافق شدن. علاقه مند شدن. (یادداشت بخط مؤلف) :
ز رومی سخنها چو بشنید فور
خریدار شد رزم او را به سور.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ نَ)
حامله شدن. بچه در شکم داشتن. دارای جنین شدن. آبستن شدن. بار گرفتن. حمل گرفتن. باردار گشتن. و رجوع به باردار گشتن شود: و چنین گویند که چون آمنه باردار شد آوازی شنید. (قصص الانبیاء ص 214).
اکنون که باد و باغ زناشوهری کنند
از نطفه های باد شود باغ باردار.
خاقانی.
زنی داشتم قانع و سازگار
قضا را شد آن زن ز من باردار.
نظامی.
شد از ابر نیسان صدف باردار
پدیدار شد لؤلؤ شاهوار.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ اَ کَ دَ)
آگاهی دادن. اطلاع دادن. (از ناظم الاطباء) :
وگر دانم که عاجز گشتم از کار
کنم باری شهنشه را خبردار.
نظامی.
زی پدرش رفت و خبر دار کرد
تا پدرش چارۀ آن کار کرد.
نظامی.
همان یار خود را خبردارکرد
که اونیز خورد آب از آن آبخورد.
نظامی.
، فهمانیدن، هوشیار کردن، پند دادن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
برخاستن از خواب، آگاه شدن هوشیار گشتن متنبه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگدار شدن
تصویر برگدار شدن
دارای برگ شدن پر برگ گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باردار شدن
تصویر باردار شدن
میوه دار شدن مثمر گردیدن (درخت)، آبستن گردیدن حامله شدن
فرهنگ لغت هوشیار
حامله شدن، آبستن شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آگاهانیدن، مطلع ساختن، مطلع کردن، اطلاع دادن، مستحضر ساختن، آگاه کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
الاستيقاظ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
Wake
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
réveiller
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
budzić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
להתעורר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
просыпаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
بیدار ہونا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
জাগ্রত হওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
kuamka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
일어나다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
目を覚ます
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
जागना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
прокидатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
bangun
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
ตื่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
wakker worden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
aufwachen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
despertar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
svegliarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
acordar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیدار شدن
تصویر بیدار شدن
醒来
دیکشنری فارسی به چینی